English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1029 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
o bey your parents U والدین خودرا اطاعت کنید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
parenthood U مقام والدین وفایف والدین
repeat U بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
repeats U بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
adds U اضافه کنید زیاد کنید
adding U اضافه کنید زیاد کنید
add U اضافه کنید زیاد کنید
without recourse U عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
parents U والدین
parent U والدین
genitor U والدین
foster parents U والدین خوانده
godparent U والدین تعمیدی
godparents U والدین تعمیدی
parricides U قاتل والدین
parricide U قاتل والدین
parental U مربوط به والدین
parent U والدین منشاء
parenticide U قاتل والدین
in loco parentis U به جای والدین
prescan U خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
stepparents U والدین غیر صلبی
stepparent U والدین غیر صلبی
parent U بعنوان والدین عمل کردن
homogonous U تولید کننده اولاد شبیه به والدین
hidden momentum of population growth U سبب گستردگی والدین اینده میشود
portions U سهمی که والدین به یکی از فرزندانشان از مالشان بدهند
portion U سهمی که والدین به یکی از فرزندانشان از مالشان بدهند
subordination U اطاعت
subjugation U اطاعت
obedience U اطاعت
biddability U اطاعت
hears U اطاعت کردن
obeyed U اطاعت کردن
obey U اطاعت کردن
passive obedience U اطاعت صرف
hear U اطاعت کردن
in obdience to U برای اطاعت
obedienlv U از روی اطاعت
aye aye U اطاعت میشود
achieves U اطاعت کردن
achieve U اطاعت کردن
submission U فرمانبرداری اطاعت
achieving U اطاعت کردن
achieved U اطاعت کردن
obeys U اطاعت کردن
obeying U اطاعت کردن
law abidingness U اطاعت ازقانون
disobeyed U اطاعت نکردن
disobedience U عدم اطاعت
he warned them to obey U اطاعت کنند
disobey U اطاعت نکردن
disobeying U اطاعت نکردن
disobeys U اطاعت نکردن
chip off the old block <idiom> U (هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
oedipus complex U احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
baby-minder U شخصیکهدر منزلخود از بچههایی که والدین شاغل دارند پرستاری میکند
to keep under U د رفرمان یا اطاعت خودداشتن
He obeyed from fear. U ازروی ترس اطاعت کرد
She obeys him blindly. U چشم بسته از او اطاعت می کند
in obdience to U برای اطاعت از موافق امر
service U اطاعت و فرمانبرداری عبادت و نماز
serviced U اطاعت و فرمانبرداری عبادت و نماز
obedientia est legis essentia U اطاعت اصل و روح قانون است
to rangeoneself U خودرا
he pretended to be asleep U خودرا بخواب زد
to d. oneself up U خودرا گرفتن
to a onself U خودرا اراستن
to dress up U خودرا اراستن
to suppress one's propensities U خودرا فرونشاندن
to a. one selt U انتقام خودرا کشیدن
to breakin U خودرا داخل کردن
to compromise oneself U خودرا مظنون یا رسواکردن
to show ones cards U قصد خودرا اشکارکردن
to slake one's revenge U انتقام خودرا گرفتن
to pay one's way U خرج خودرا دراوردن
To step aside . to shy from . To withdraw . U خودرا کنا رکشیدن
off one's chest <idiom> U خودرا خالی کردن
to pick up oneself U خودرا نگاه داشتن
to express one self U مقاصد خودرا فهماندن
to busy oneself U خودرا مشغول کردن
minces U حرف خودرا خوردن
mince U حرف خودرا خوردن
flattens U روحیه خودرا باختن
to plume oneself U با پیرایه خودرا اراستن
to sow one's wild oats U چل چلی خودرا کردن
to a one's right U حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to try one's luck U بخت خودرا ازمودن
To go through fire and water. U خودرا به آب وآتش زدن
back-pedals U حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalling U حرف خودرا پس گرفتن
topull oneself together U خودرا جمع کردن
back-pedalled U حرف خودرا پس گرفتن
to boure one's way U راه خودرا بزوربازکردن
self assertion U خودرا جلو اندازی
pontify U خودرا مقدس نمودن
to sun one self U خودرا افتاب دادن
insconce U خودرا جای دادن
he betray himself U او خودرا رسوا ساخت
flatten U روحیه خودرا باختن
one's accomplice U همدست خودرا لودادن
back-pedal U حرف خودرا پس گرفتن
to veil oneself U روی خودرا پوشاندن
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
to keep the wolf from the door U خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
get out of hand <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
go to pieces <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
to declare oneself U قصد خودرا افهار کردن
say one's piece <idiom> U آشکارا نظر خودرا گفتن
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
take in stride <idiom> U خودرا به باد سرنوشت دادن
to addict oneself U عادت کردن خودرا معتادکردن
to bridle one's own tongue U جلوی زبان خودرا گرفتن
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
underplays U دست خودرا ادا نکردن
to cut ones way U راه خودرا ازموانع بازکردن
to change one's course U خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
to lay down ones arms U سلاح خودرا بزمین گذاشتن
To play ones part . U نقش خودرا بازی کردن
wrathful U عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
to recover damages U خسارت خودرا جبران کردن
to use one's d. U عقل یا نظر خودرا بکاربردن
underplaying U دست خودرا ادا نکردن
to stay one's stomach U شکم خودرا اندکی سیرکردن
to serve one's term U خدمت خودرا انجام دادن
to stand to one's duty U وفیفه خودرا انجام دادن
underplay U دست خودرا ادا نکردن
underplayed U دست خودرا ادا نکردن
to protrude one's tongue U زبان خودرا بیرون انداختن
To set ones hopes on something. U امید خودرا به چیزی بستن
for all one is worth <idiom> U تمام سعی خودرا کردن
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
to play possum U خودرا بنا خوشی زدن
To set ones watch . U ساعت خودرا میزان کردن
to play one's role U وفیفه خودرا انجام دادن
do one's best <idiom> U تمام تلاش خودرا کردن
sloshes U خودرا بالجن وگل ولای الودن
slosh U خودرا بالجن وگل ولای الودن
sloshing U خودرا بالجن وگل ولای الودن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
show him your ticket U بلیط خودرا باو نشان دهید
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
turn kings evidence U شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
he lost his reason U عقل یا هوش خودرا ازدست داد
to carry oneself U خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to bridle one's anger U خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
To consume all ones energy . U تمام نیروی خودرا مصرف کردن
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
To extend the scope of ones activities . U میدان عملیات خودرا گسترش دادن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
to perform one's oromise U پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
to a oneself U خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
to repeat oneself U کاریا گفته خودرا تکرار کردن
to calculate on U فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
mudlark U اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
to weigh one's word U سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
preen U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
To perfect oneself in a foreign language . U معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
to lick one's U لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
preened U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preening U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to be even witn any one U انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
preens U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to take up one'sindentures U سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
to do ones endeavour U کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
to secure a debtby a mortagage U با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
He was engrossed in conversation . U فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
to continue one's progress U پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
to make a p of one's learing U دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
jilt U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilted U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to cry peccavi U بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
to ingratite oneself U خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
flip one's lid <idiom> U خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
myrmidon U یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
doctrinaire U کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
say no more U بس کنید
ease off U شل کنید
to idulge oneself in drinking U بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
solipsism U فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
suppose U فرض کنید
supposes U فرض کنید
attention to orders U توجه کنید
repeat U تکرار کنید
recive U مصرف کنید
Turn (let) the dog loose. U سگ راباز کنید
dele U پاک کنید
give it a wipe U انراخشک کنید
repeats U تکرار کنید
have patience with me U با من حوصله کنید
hold hard U صبر کنید
hurry up U عجله کنید
vide infara U را نگاه کنید
cautions U توجه کنید
i say U نگاه کنید
wait a second U تامل کنید
Recent search history Forum search
1 In this step that is all information in our hand, you are kindly requested to quote based on rough estimate price in this step.
2مهرآسا
1ICR
1معنی لغوی کیسینگ در رشته مهندسی آب چیست؟
1The more you care
1This clause summarizes general aspects on AT commands and issues related to them. For further information, refer to ITU-T Recommendation V.25ter
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1What is the meaning of shahneh (شحنه یا داروغه) in farsi ?
1confinement factor
1A donkey was lame so the man leading him was mocked for not using him,so he rode the donkey and was told he was cruel for riding a lame donkey.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com